پارت هفتاد و دوم

زمان ارسال : ۲۶۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

دهانم از وقاحت و حرف‌های نابجایش باز می‌ماند. من از وقتی که آمده بودم، مشغول کار بودم. یعنی حتی قاشقی که در دستم بود و لباس‌هایی که از بالا تا پایینشان بوی روغن گرفته بود را هم نمی‌دید؟ خستگی صورتم را چه؟ کدام کار را خواسته بود که "نه" گفته بودم؟ حرف‌هایش که دلم را می‌شکند، در کنار خستگی مزید بر علت می‌شود تا برای اولین بار من هم در رویش دربیایم و مراعات را کنار بگذارم؛ هرچند تمام تلا

1469
475,001 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    مادر شوهره از اون مادر شوهر هاست خدا قسمت هیچ***نکنه

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سعیده خانوم😁😁😁

    ۹ ماه پیش
  • هاناخانوم

    ۲۰ ساله 00

    سلام نویسنده عزیزممنون از رمان قشنگتون ورایگان کردنش من یه روزه تااینجاخوندم عالی بود،دلم یه دوست مث هلن خواست همیشه همراه وشاد،خیانت همیشه سخت ترین چیزه ولی یکی مث آوابلده ازاین هم سربلندبیرون بیاد🌹

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سلام عزیزم. خوش بشینه به نگاهتون.🌺

    ۹ ماه پیش
  • Aa

    20

    این مادر شوهره بدرد همون مینو میخورد بشوره رو طناب پهن کنه🤣🤣🤣💃💐

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😅😅

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید